بخندم یا گریه کنم ؟؟؟

می پرستم ، اهریمن را زیرا اوست که همیشه راست می پندارد ...

بخندم یا گریه کنم ؟؟؟

می پرستم ، اهریمن را زیرا اوست که همیشه راست می پندارد ...

در درون خود چه چیز را می جویی ؟؟؟

 

در درون خود چه چیز را می جویی ؟؟؟

 

 

در درون خود به دنبال چه هستی ؟؟؟  چه چیز را میجویی ؟؟؟  از چه چیز فرار می کنی ؟؟؟


دردت از چیست  ؟؟؟ مرگت کجاست ؟؟؟


تو کیستی ؟؟؟ زندگیت در چیست ؟؟؟


به دنبال عشق و خدا میگردی ؟؟؟              -  نیست !!!!!!!!!!!


وجودت از اهریمنان لب ریز است ... و صدایت از نفرت ...


روزی دردت را میابی و آن روز جهان را باز میبینی ...


و با تمام و جود فریاد بر می آوری ...


ای خدا ... ای الله از تو نفرت دارم ...


تو  باعث دردو فقر مایی ... تویی باعث پوچیه انسان ها ...


تو باعث نفرت و سیاهی هایی ...


پس باتمام وجود به دنبال  اهریمنی ...


و   آن گاه که شیاطین در مسیر فرشتگان می رقسند...


از خود می پرسیم کجایند آنان که به ما درس دین و خدا می دادند ...


و کجایند آنان که ما را به راه راستی هدایت می کردند ....


و کجایند آنان که از رسوایی شیاطین می گفتند ...

 

پس سکوت اختیار میکنی ...

 

و در دل اهریمن را می پرستی ...

 

زیرا اوست که همیشه راست میگوید ...

 
و این نبرد از آن ماست ...................................       سربازان اهریمن .....
    

 

 

 

نا بخشوده

 

 

 

 

نا بخشوده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در کنار من دراز بکش و بگو آنها چه کرده اند

 

 

 

حرفهایی بزن که دوست دارم بشنوم تا شیاطینم را فراری دهم

 

 

 

اکنون قفل بر در زده اند اما اگر صداقت داشته باشی برایت گشوده می شود

 

 

 

اگر می توانی بفهم مرا تا اینکه من بتوانم درک کنم تو را

 

 

 

در کنار من دراز بکش در زیر آسمان سحر انگیز

 

 

 

سیاهی روز .تاریکی شب .ما در این نقیصه شریکیم

 

 

 

در نیمه باز می شود. اما نور خورشید از بین آن نمی تابد

 

 

 

قلبهای سیاه هنوز بر تاریکیها جراحت وارد می کنند اما نور خورشید از بین آن نمی تابد

 

 

 

نه  نور خورشید از بین آن نمی تابد

 

 

 

نه  نور آفتابی نیست

 

 

 

من چه حس کرده ام؟ من چه فهمیده ام؟

 

 

 

صفحات را ورق بزنید. سنگ را به گردش در آورید

 

 

 

آن سوی در. آیا در را بر تو بگشایم؟

 

 

 

من چه حس کرده ام؟ من چه فهمیده ام؟

 

 

 

بیمار و نحیف. تنها ایستاده ام

 

 

 

آیا می توانی آنجا باشی؟ زیرا من تنها کسی هستم که در انتظار تو هستم

 

 

 

یا اینکه تو هم نابخشوده هستی؟

 

 

 

بیا در کنار من دراز بکش. قسم می خورم که به تو آسیبی نخواهم رساند

 

 

 

او مرا دوست ندارد. او هنوز مرا دوست دارد. اما دیگر او هرگز دوست نخواهد داشت

 

 

 

او در کنار من دراز کشید. اما هرگاه من بروم او آنجا خواهد بود

 

 

 

قلبهای سیاه هنوز بر تاریکیها جراحت وارد می کنند. آری هرگاه من بروم او آنجا خواهد بود

 

 

 

آری هرگاه من بروم او آنجا خواهد بود

 

 

 

مطمئن مطمئنم که او آنجا خواهد بود

 

 

 

من چه حس کرده ام؟ من چه فهمیده ام؟

 

 

 

صفحات را ورق بزنید. سنگ را به گردش در آورید

 

 

 

آن سوی در. آیا در را بر تو بگشایم؟

 

 

 

من چه حس کرده ام؟ من چه فهمیده ام؟

 

 

 

بیمار و نحیف. تنها ایستاده ام

 

 

 

آیا می توانی آنجا باشی؟ زیرا من تنها کسی هستم که در انتظار تو هستم

 

 

 

یا اینکه تو هم نابخشوده هستی؟

 

 

 

در کنار من دراز بکش و بگو من چه کرده ام؟

 

 

 

در بسته است. چشمان تو هم بسته اند

 

 

 

ولی حالا من آفتاب را می بینم. حالا من آفتاب را می بینم

 

 

 

آری حالا من آن را می بینم

 

 

 

من چه حس کرده ام؟ من چه فهمیده ام؟

 

 

 

صفحات را ورق بزنید. سنگ را به گردش در آورید

 

 

 

آن سوی در. آیا در را بر تو بگشایم؟

 

 

 

من چه حس کرده ام؟ من چه فهمیده ام؟

 

 

 

بیمار و نحیف. تنها ایستاده ام

 

 

 

آیا می توانی آنجا باشی؟ زیرا من تنها کسی هستم که منتظرم

 

 

 

تنها کسی هستم که در انتظار تو هستم

 

 

 

آه من چه حس کرده ام؟ من چه فهمیده ام؟

 

 

 

صفحات را ورق بزنید. سنگ را به گردش در آورید

 

 

 

آن سوی در. آیا در را بر تو بگشایم؟

 

 

 

آه من چه حس کرده ام؟

 

 

 

آه من چه فهمیده ام؟

 

 

 

من کلید را بر می دارم

 

 

 

و تو را مدفون می کنم

 

 

 

برای اینکه تو هم نابخشوده هستی

 

 

 

آزادی هرگز

 

 

 

برای من هرگز

 

 

 

زیرا تو هم نابخشوده هستی

 

 

 

آه

 

 

 

 

رقص شیاطین

 

 

و ان گاه که شیاطین در مسیر فرشتگان می رقسند...

از خود می پرسیم کجایند آنان که به ما درس دین و خدا می دادند ...

و کجایند آنان که ما را به راه راستی هدایت می کردند ....

و کجایند آنان که از رسوایی شیاطین می گفتند ...

پس سکوت اختیار میکنی ...


و در دل اهریمن را می پرستی ...


زیرا اوست که همیشه راست میگوید ...