برنامه ی من
برای وبلاگم برنامه گزاشتم ...
فقط همفته ای یک بار اون هم شنبه ها آپ میشم !!! تریپ هفته نامه ای !!!
راستی برای نظر دادن کم لطفی نکنیدا ...
کاریکاتور:حسین صافی
هفتم اسفند سالروز درگذشت علامه علیاکبر دهخداست.
به همین بهانه متن زیر را از شماره 160 ماهنامه گلآقا انتخاب کردیم.
علیاکبر دهخدا سال 1297 هـ . ق در تهران متولد شد. به سن تحصیل که رسید از محضر شیخ غلامحسین بروجردی استفاده کرد. بعد وارد مدرسه سیاسی شد. چون منزل دهخدا در جوار منزل آیتالـله حاج شیخ هادی نجمآبادی بود وی از این حسن جوار استفاده کامل برد. در همین ایام به تحصیل زبان فرانسه پرداخت و بعد همراه معاون الدوله غفاری به اروپا رفت. دو سال در اروپا (وین) اقامت داشت و زبان فرانسه و معلومات جدید را تکمیل کرد. مراجعت دهخدا به ایران مقارن با آغاز مشروطیت بود که با همکاری جهانگیرخان و قاسمخان روزنامه صوراسرافیل را منتشر کرد. جذابترین قسمت آن روزنامه ستون طنزی بود که به عنوان چرند پرند به قلم استاد دهخدا و با امضای دخو نوشته میشد و بدین وسیله مطلب جدیدی را در عالم روزنامهنگاری ایران و نثر معاصر پدید آورد. پس از آنکه محمدعلیشاه مجلس را تعطیل کرد دهخدا با جمعی از آزادیخواهان به اروپا تبعید و بعد از فتح تهران به دست مجاهدین و خلع شاه، دهخدا، از تهران و کرمان به نمایندگی مجلس انتخاب شد و با استدعای احرار و سران مشروطیت به ایران بازآمد.
از آثار مهم او: لغتنامه در پنجاه جلد و امثالوحکم در 4 جلد میباشد. دهخدا در روز دوشنبه 7 اسفند ماه 1334ش درگذشت و در ابنبابویه دفن شد.
اینک یک قطعه از کتاب چرند پرند استاد دهخدا از شماره 12 صوراسرافیل:
اخبار شهری
دیروز سگ حسندله نفسزنان و عرق ریزان وارد اداره شد. به محض ورود بی سلام و علیک فوراً گفت فلان کس زود زود این مطلب را یادداشت کن که در جشن خیلی لازم است، گفتم رفیق حالا بنشین خستگی بگیر. گفت خیلی کار دارم زود باش تا یادم نرفته بنویس که مطلب خیلی مهم است. گفتم رفیق مطلب در صندوق اداره به قدریست که اگر روزنامه هفتگی ما به بلندی عریضه کرمانشاهیها یومیه هم که بشود باز زیاد میآید. گفت این مطلب ربطی به آنها ندارد، این مطلب خیلی عمده است. ناچار گفتم بگو گفت قلم بردار. قلم برداشتم گفت بنویس «چند روز قبل» نوشتم. گفت بنویس«پسر حضرت والا در نزدیک زرگنده» نوشتم. گفت بنویس «اسب کالسکهاش در رفتن کندی میکردند» نوشتم، گفت بنویس «حضرت والا حرصش درآمد» گفتم باقیش را شما میگویید یا بنده عرض کنم یک مرتبه متعجب شده چشمهایش را بهطرف من دریده گفت گمان نمیکنم جنابعالی بدانید تا بفرمایید.
گفتم حضرتوالا حرصش درآمد «رولوه» را از جیبش در آورده اسب کالسکهاش را کشت. گفت عجب، گفتم عجب، جمال شما. گفت مرگ من شما از کی شنیدید،گفتم جنابعالی تصور میکنید که فقط خودتان چون رابطه دوستی با بزرگان و رجال و اعیان این شهر دارید ازکارها مطلعید و ما به کلی ازهیچ جای دنیا خبر نداریم. گفت خیر هرگز چنین جسارتی نمیکنم.
گفتم عرض کردم مطلب در صندوق اداره ما خیلی است، و این مطلب هم پیش آن مطالب قابل درج نیست، گذشته از اینکه شما خودتان مسبوقید که تمام اروپاییها هم درین مواقع همین کار را میکنند یعنی اسب را در صورتی که اسباب مخاطره صاحبش بشود میکشند، دیگر شما میفرمایید حضرت والا حرصش درآمد، شما الحمدللـه میدانید که آدم وقتی حرصش دربیاید دیگر دنیا پیش چشمش تیره و تار میشود خاصه وقتی که از رجال بزرگ مملکت باشد که دیگر آن وقت قلم مرفوع است برای اینکه رجال بزرگ وقتی حرصشان درآمد حق دارند همه کار بکنند همان طور که اولیای دولت حرصشان درآمد و بدون محاکمه قاتل بصیر خلوت را کشتند، همان طوری که حبیباللـه افشار حرصش درآمد و چند روز قبل به امر یکی از اولیا، سیفاللـه خان برادر اسداللـهخان سرتیپ قزاقخانه را گلوله پیچ کرد، همان طور که نظام السلطنه حرصش درآمد و با آنکه پشت قرآن را مهر کرده بود جعفر آقای شکاک را تکهتکه کرد، همان طور که آن دو نفر حرصشان درآمد و دو ماه قبل یک نفر ارمنی را پشت یخچال حسن آباد قطعهقطعه کردند، همان طور که آدمهای عمیدالسلطنه طالش حرصشان درآمد و آنهایی را که در «کرگانه رود» طرفدار مجلس بودند سر بریدند، همان طور که عثمانیها بهخواهش سفیر کبیرهای ما حرصشان درآمد چهار ماه قبل زوار کربلا را شهید کردند و امروز هم اهالی بیکس و بیمعین ارومیه را به باد گلوله توپ گرفتهاند.
همان طور که پسر رحیم خان چلبیانلو حرصش درآمد و دویست و پنجاه و دو نفر زن و بچه و پیر مرد را در نواحی آذربایجان شقه کرد، همان طور که میر غضبها حرصشان درآمد و درختهای فندق «پارک» تبریز را با خون میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی و حاج میرزا حسنخان خبیر الملک آبیاری کردند، همان طور که یک نفر حکیم حرصش درآمد و وزیر دربار را در رشت توی رختخوابش مسموم کرد، همان طورکه پلیس حرصش درآمد و مغز سرمیرزا محمدعلیخان نوری را با ضرب شش پر از هم پاچید همان طور که اقبال السلطنه در ماکو حرصش درآمد و خون صدها مسلمان را بناحق ریخت، همان طور که دختر معاون الدوله حرصش درآمد و وقتی پدرش را به خراسان بردند به زور گلوله درد خودش را خفه کرد، همان طور که مهمان خسرو در «مئر» آذربایجان پشت آن درخت چنار حرصش درآمد و میزبان را که اول شجاع ایران بود پوست کند، همان طور که میرزا علی محمدخان ثریا درمصر و میرزا یوسف خان مستشارالدوله در تهران و حاجی میرزا علی خان امین الدوله در گوشه «لشت نشا» حرصشان درآمد و به قوت دق و سل خودشان را تلف کردند، و ، ووو...
بله آدم مخصوصاً وقتی که بزرگ و بزرگزاده باشد حرصش که در بیاید این کارها را میکند، علاوه برین مگر برادر همین حضرت والا وقتی یک ماه قبل در اصفهان مادر خودش را کشت ما هیچ نوشتیم؟ ما آنقدر مطلب برای نوشتن داریم که به اینچیزها نمیرسد، گذشته از اینها شما میدانید که پارهای چیزها مثل پارهای امراض ارثی است. حسین قلیخان بختیار را اول افطار به اسم مهمانی زبان روزه کی کشت؟ گفت بله حق با شما هست. گفتم پدر همین حضرت والا نبود؟ گفت دیگر این طول و تفصیلها لازم نیست، یکدفعه بگویید فرمایش شما نگرفت.
گفتم چه عرض کنم. گفت پس با این حساب ما بور شدیم. گفتمجسارت است.
گفت حالا از این مطالب بگذریم راستی خدا این ظلمها را بر میدارد، خدا از این خونهای ناحق میگذرد، گفتم رفیق ما درویشها یک شعر داریم، گفت بگو، گفتم:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
بازگردد این نداها را صدا
گفت مقصودت از این حرفها چه چیزست؟ گفتم مقصودم این است که تو که اسمت را سگ حسن دله گذاشتهای و ادعا میکنی که از دنیا و عالم خبر داری عصر شنبه 21 چرا در بهارستان نبودی. گفت بودم؛ گفتم بگو تو بمیری، گفت تو بمیری.
گفتم خودت بمیری. گفت به! تو که باز این شوخیهات را داری، گفتم رفیق عیب ندارد دنیا دوروز است.
مأخذ:
چرندپرند، علی اکبر دهخدا، چاپ سوم- صص:40-37
مرتبط:
علیاکبر دهخدا بهروایت عمران صلاحی/ ایسنا
دخوی دانشمند، دخوی طنزپرداز/ کتابخانه شاغلام
اگر دوست دارید که از آمار بازدید زیادی برخوردار شوید ابتدا لینک باکس ما را در وبلاگ خود قرار دهید سپس برای ما یک لینک ارسال کنید.
امتیازات
افزایش آمار بازدید
ثبت در موتور های جست و جو
نمایش در صد ها وبلاگ و وبسایت دیگر
سلام
وبلاگ قشنگی داری
به منم سر بزن
عکس های وحشتناک و علی اکبر دهخدا کدومشو باور کنم ادبیات رو یا این دهشت انگیزی رو
سلاممممممممممممممم عزیز دلم
خوبی گلم
یه خبر دارم براتون
ولی قبلش باید بگم
آپتون عالی وبلاگتون ماه و خودتون ماه ترین هستید
دوستتون دارم
ولی خبر
در پناه عشق آپ کرد
قابل میدونی یه سری بزنی ؟
به هرحال
فلان
بای گلم
خدایش بیامرزاد!
ببین داداش من! باور کن این قالب ترسناکت (مثلاْ ترسناکت) اصلاْ به مطلبات نمی خوره... در ضمن سنگین هم هست دیر لود میشه.
سلام خسته نباشی پسر
باورت می شه ترسیدم چه کار می کنی
به هر حال از اینکه به من سر زدی ممنون
به زودی آپ می شم شاید فردا شب ....
سلام
من آپیدم...